دکتر زیباکلام را از اولین روزهای دانشگاهم میشناسم. سخنرانی دکتر جزء اولین سخنرانیهایی بود که رفتم و با چشمهای گشاد شده و هیجان بینهایت به تمام حرفهایش گوش دادم. کتاب «ما چگونه ما شدیم» دکتر را ده بار خواندم. واقعاً میخواستم بدانم که ما چگونه ما شدیم؛ و صفحه دکتر را از خیلی پیشترها توی فیسبوکم اد کردم، برای این که همیشه برای من جالب بود که این مرد چطور فکر میکند و چطور موضع میگیرد، حتی با این که در مواردی با او مخالف بودم.
اما آن چیزی که باعث میشود من امروز درباره دکتر زیباکلام بنویسم، جملاتی است که او چندی قبل در یک مصاحبه به زبان آورد و از آن مهمتر این که او از زنان کشورش برای بیان این جملات عذرخواهی کرد. متن جملات دکتر را میتوانید در لینک زیر بخوانید …
دلیل عذرخواهـی زیبـاکلام از زنـان چه بـود؟
به عنوان یک زن دانشگاهی تعجب نمیکنم که مردی فرهیخته این قبیل عبارات را بر زبان آورده باشد. من این شانس را داشتهام که دوستان مرد زیادی داشته باشم. مردها در کنار من ایستادهاند، دوستان صادق و صمیمیام و بعضی از آنها مهمترین آدمهای زندگی من بودهاند. من فرهنگ زبانی مردانه را میشناسم. فرهنگ زبانی مردانه از زبان خود مردانی که در اطرافمان میشناسیم متفاوت است. منظور من از زبان مردانه زبانی است که برای خنده و شوخی بدن زنانه را نشانه میگیرد؛ برای اثبات کوتهفکری به ذهن زنانه میخندد و به زبانی نظریتر، دنیا را به تقابلی دوتایی تقسیم میکند که یک سوی آن مردها و صفات مثبتی هستند که در مقوله مردانگی قرار میگیرند و سوی دیگر آن را زنان و زنانگی با نوعی نقص ذاتی تصور میشوند. حتی نکته جالبتر این است که این تنها مردها نیستند که با زبان مردانه سخن میگویند. زنان زیادی هم هستند که به نحوی به این زبان باور دارند و با آن صحبت میکنند. نمونه بارز این زبان را میتوانید در جکهای جنسی، ادبیات مستهجن، مثلهای عامیانه و حتی چیزهایی که خیلی بیضررتر به نظر میرسند، مثل شعرهای کودکانه جستجو کنید.
قبل از این که هر قضاوتی درباره زبان مردانه کرده باشید، بوردیو را در کتاب «سلطه مردانه» به یاد بیاورید، وقتی از سختی و خشونت مردانگی مینویسد. این که فرهنگ مردانه چطور با نگاهی خیره و نافذ همه مردان را تعقیب میکند و آنها را وامی دارد تا مردانگیشان را ثابت کنند. این که یک پسربچه چقدر زود توسط این فرهنگ یاد میگیرد که نباید مثل زنها گریه کند، و این ترجیع بند «مرد باش»، «مرد باش» روزی چند بار در گوش همه مردان کوچک خردسال تکرار میشود تا آنها از یاد نبرند که هیچ راه گریزی از فرهنگ مردانه ندارند و باید به نوعی مرد بودنشان را به بقیه مردان ثابت کنند تا بتوانند به عضویت این فرهنگ دربیایند.
وقتی میبینم که یک مرد، مثل دکتر زیباکلام، میایستد و در قبال کاربرد آن چیزی که برخی آن را زبان رایج فارسی مینامند، از زنان عذرخواهی میکند، من از او تقدیر میکنم. دکتر زیباکلام یکی از مردان زندگی فمنیستی من است. مردی که وقتی احساس میکند اشتباه کرده، در مقابل نگاه خیره مردانهای که از او برای بکارگیری زبان مردانه تشکر و حمایت میکند، میایستد و عذرخواهی میکند؛ و البته لازم نیست که مرد باشی تا بدانی که این قبیل عذرخواهیها تو را از چشم مردانی که این فرهنگ را دوست دارند، میاندازد و تو را دستمایه القابی مثل زن ذلیل میکند. من عذرخواهی دکتر زیباکلام را میپذیرم و از نقش او در رقم زدن به نقد فرهنگ مردانهای که زبانی تلخ و موهن دارد، ستایش میکنم.
میدانم که منتقدانی خواهند گفت که ناخودآگاه دکتر موجب شده تا او چنین چیزهایی را بر زبان بیاورد. به نظر من ناخودآگاه دکتر پاکتر یا ناپاکتر از ناخودآگاه هیچ یک از ما نیست. همه ما در جوامعی مردسالار بزرگ شدیم و ناخودآگاهی مردانه داریم. همه ما وقتی بیوفایی میکنیم و رفیق نیمهراه میشویم به خودمان میگوییم نامرد، گویی مرد نبودن/ زن بودن مترادف بدعهدی است، حال آن که زنان وفادارترین اعضای جامعه بشری بودهاند. همه ما گاهی به بدن زنانه خودمان در قالب زبان رایج مردانه توهین کردهایم، اما در میان ما یکی هست که وقتی از خودآگاهش استفاده میکند، این قدرت را دارد که در برابر زبان تلخ مردانه بایستد. من این مرد را ستایش میکنم. این مرد، میتواند یکی از مردان زندگی فمینیستی من باشد.